Description
فلیسیتی ماجراجویی بزرگ است. با دوستش فلیک به تمام گوشه و کنار بهشت وحشی سفر می کند. اما یک روز فلیسیتی از سفری به جنگل جادو بازنمی گردد. دوستان جادوئی اش نگران می شوند؛ نکند اتفاقی برایش افتاده باشد! باید سریع به جستجویش بروند…
امروز فِلیسیتی خودش را برای رویدادی بسیار مهم آماده میکند: سفر بعدیاش! گاهی از خودش میپرسد اگر راهنمای تور بهشت وحشی نشده بود، چه کاره میشد. مثل سِیج عطر فروشی میکرد، یا مثل بری مخترع و سرآشپز میشد؟ مثل دَنِسا به مراقبت از حیوانات می پرداخت؟ یا مثل پَتِر طراح لباس میشد؟ نه، قطعاً فِلیسیتی نمیتواند خودش را در شغل دیگری تصور کند. او صد در صد اهل ماجراجویی است. از دوستش میپرسد: «فلیک، به نظرت تو این فصل چه چیزایی باید با خودمون به جنگل جادو ببریم؟» فلیک که مشغول نقاشی است، قلم مویش را کنار میگذارد و میرود دفتر و خودکاری بیاورد. فِلیسیتی به پیشانیاش میزند و میگوید: «وای آره، دقیقاً! کاملاً حق با توئه! باید یه لیست بنویسیم.»سالن خانهشان پر از کارهای هنری فلیک و یادگاریهایی است که او و فِلیسیتی از سفرهای خود به چهار گوشهی بهشت وحشی، با خودشان آوردهاند. سنگهای کمیاب در رنگهای مختلف، کلکسیون برگ درختان، گلهای خشک و خیلی چیزهای دیگر. بعد از هر سفر، فِلیسیتی و دوستش از اینکه به خانه بر میگردند خیلی خوشحال میشوند. اما خیلی زود فقط یک آرزو دارند؛ اینکه دوباره به سفر بروند!
درباره نویسنده
Catherine Kalengula کاترین کالنگولا
Reviews
There are no reviews yet.