Description
فلیسیتی در دهکده جادو حراجی بزرگ برای بهار ترتیب داده است! اما همینطور که جشن پیش می رود، اشیایی به شکل رازآلود از غرفه ها ناپدید می شوند… سیج، سلطان شوخی، باز دست به کار شده است؟ پرو، پاندای اسرارآمیز، تحقیقات را شروع می کند!
گزیده ای از کتاب
بهار فصل محبوب سیج است. اول اینکه در این فصل از سال، طبیعت به رنگها و بوهای خوبی در میآید. گلها دوباره باغها و چمنزارها را فرش میکنند. فقط کافی است خم شوی و آنها را بچینی. برای عطرفروش از این بهتر نمیشود! با اولین اشعههای نور خورشید بهاری، سیج پر از ایده میشود… جوکهای جدید. دست خودش نیست، نمیتواند جلویش را بگیرد.همینطور که آماده میشود به بوتیکش برود، به شوخیهای فکر میکند. به کپر میگوید: «کپر، نظرت چیه کوسن صدادار روی صندلی پتر بذاریم؟ بامزه میشه نه؟» دوست صمیمیاش ابرو در هم میکشد. این کوسن را قبلاً هزاران بار استفاده کردهاند. با اینکه بامزه است- و برای کسانی که رویش بنشینند خیلی خجالت آور- کپرمطمئن است که سیج شوخی از این بهتر هم میتواند پیدا کند. دختر جوان میگوید: «یا چطوره پشت یه درخت پنهان شیم و دوستامونو بترسونیم و بخندیم؟ مثلاً میتونیم فریاد بزنیم «خوووو» مثل اینکه یه حیوون وحشی هستیم! نظرت چیه؟»
کپر با سر تایید میکند. این فکر بهتری است! اما این بار، خود سیج ابرو در هم میکشد. «پوف، جشن شروع بهاره، دوست دارم یه شوخی خیلی توپ بسازم. یه چیز متفاوت! چیزی که دوستام تا حالا ندیده باشن…»
درباره نویسنده
Catherine Kalengula کاترین کالنگولا
Reviews
There are no reviews yet.