کتاب فصل طوفان‌های شنی  جلد پنجم از مجموعه مرلین در داستان‌های تخیلی ـ علمی کلبه درختی  سحرآمیزست.

مشتمل بر داستانی تخیلی و ماجراجویانه است که با زبانی ساده و روان برای گروه سنی (ج) نگاشته شده است. در این کتاب شخصیت اصلی داستان یعنی «مرلین» به سی و سومین مأموریتش می‌رود. در داستان می‌خوانیم: «در «فراگ کریک» سپیده داشت می‌دمید. «جک» درخشیدن نوری را بالای سرش دید و به‌طرف آن دوید. آن‌قدر سریع می‌دوید که نمی‌توانست صدای برخورد پاهایش روی زمین یخ‌زده از سرمای زمستان را بشنود و احساس کند. وقتی به نور نزدیک شد، توانست خانه درختی سحرآمیز را روی بلندترین درخت بلوط ببیند».

بخشی از کتاب 

خورشید در جنگل فراگ گریک افول کرده بود . ناگهان چیزی مثل شهاب بالای سر جک درخشید . جک به سمت آن دوید ، تندتر و تندتر دوید تا جائی که صدای پای خودش را روی زمین نمی شنید و سرمای هوا را احساس نمی کرد . هر چه به نور نزدیک تر می شد ، بهتر می توانست کلبه ی درختی جادویی را  بالای بلندترین درخت کاج ببیند. یک دختر و پسر از پنجره به بیرون نگاه می کردند. دختر موهایی سیاه و مواج و چشمانی  به رنگ دریا داشت و  پسر دارای موهایی قرمز ژولیده با لبخندی پهن روی صورتش  بود . آن دو برای جک دست تکان دادند و جک از دیدن آنها بی اندازه شاد شد .

درباره مجموعه خانه‌ درختی سحرآمیز